Ryan Riverden

Badge Number: #28-R-31

زندگی نامه

رایان ریوردن در تاریخ ۵ آگوست ۱۹۹۰ در ایالت اوکلاهاما و شهر اوکلاهاما سیتی به دنیا آمد. خانه‌شان در خیابان استون شماره ۱۳۹ بود و تا آخرین روزی که کنار پدر مادرش زندگی می‌کرد، آنجا بود.

پدرش کارلوس ریوردن، نجار معروف اوکلاهاما سیتی بود که چندین مغازه در ایالت‌های مختلف داشت و وضعیت خوبی داشت. مادر بزرگ‌ترش، امیلی کمبر، آمریکایی-انگلیسی بود. پدربزرگ مادری رایان در زمان جنگ از انگلستان فرار کرده بود و به کانادا آمده بود. پدر رایان وقتی به کانادا می‌رفت برای خرید چوب، پیش پدر امیلی می‌رفت و امیلی آنجا به عنوان دستیار پدرش به او کمک می‌کرد. کارلوس و امیلی همان موقع یکدیگر را دیدند و عاشق هم شدند.

رایان از کودکی خوب یاد می‌گرفت؛ وقتی تازه مدرسه می‌رفت، بعد از مدرسه پیش پدرش می‌رفت و کار از او یاد می‌گرفت. به طوری که وقتی ۹ ساله شد، کمک پدرش بود و راحت با چوب کار می‌کرد. اما متأسفانه وقتی بزرگ‌تر شد، فهمید که تنها دوستان کمی دارد و این اتفاق برای رایان هم افتاد. در دوران دبستان و راهنمایی تنها گذراند؛ با اینکه تمام درس‌هایش را با نمرات بالا می‌گذراند، اما باز هم حالش خوب نبود.

وقتی به دبیرستان رسید، با پسری به نام ریک آشنا شد. ریک هم مثل رایان پسر باهوشی بود. آن‌ها هر روز با هم حرف می‌زدند و بیرون می‌رفتند. ریک انگار کپی رایان بود؛ علاقه‌های مشترک، رفتار مشترک و حتی هدف‌های مشترک. رایان دوست داشت مهندس الکترونیک شود و به کار با برق و ربات‌ها علاقه داشت. ریک هم همین‌طور بود و آن‌ها می‌خواستند با هم پیشرفت کنند.

اما مشکلی برایشان پیش آمد؛ به خاطر اینکه قبلاً دوست نبودند، نمی‌توانستند وقت خود را به خوبی تنظیم کنند و هیجان‌زده بودند؛ به همین دلیل اغلب از درس عقب می‌ماندند و روز به روز تحلیل می‌رفتند. اما نتوانستند این مشکل را کنترل کنند و این باعث شد انگیزه رایان از بین برود و ریک به دنبال مهندسی برود، اما رایان دیگر دنبال هیجان بود.

بعد از فارغ‌التحصیلی از دبیرستان، شروع به سفر کرد و دنبال تجربه‌های جدید رفت اما دنبال کار نبود. پدرش هم خیلی خسته و از لحاظ روحی در هم شکسته بود و نمی‌توانست در آن محیط باشد. به همین دلیل مغازه‌اش را به رایان سپرد و حتی شب‌ها هم به او می‌سپرد، اما رایان تازه کار بود و نمی‌توانست جلو برود. پدرش وقتی دید رایان نمی‌تواند کاری کند، مغازه‌ها را داد و رفت. رایان به رابرتو ریوردن تبدیل شد.

رایان شکست خود را می‌دانست و می‌دانست اشتباه کرده، اما باز هم ناراحت بود. از این اتفاق تصمیم گرفت شغلی پیدا کند اما هنوز دنبال هیجان بود؛ پس رفت سمت پلیس و درخواست استخدام در پلیس اوکلاهاما داد و قبول شد. دوره آکادمی پلیس را همان‌جا گذراند و خدمتش را شروع کرد و پیشرفت کرد، اما یک حادثه ذهنش را خراب کرد؛ پدرش که در انبار چوب سرکشی می‌کرد توسط آتش‌سوزی فوت کرد.

رایان از این خبر داغون شد و حتی مدتی مرخصی گرفت. بعد از مدتی سوگواری با مادرش تصمیم گرفت از اوکلاهاما سیتی برود. به سمت دفتر کلانتر شهرستان مک‌کلین درخواست انتقال داد. آنجا توانست تحمل کند؛ مغازه را به عموش سپرد و دیایش را هم پس‌انداز کرد.

رایان بعد از فوت پدرش تغییر کرد، دیگر دنبال هیجان عجیب نبود و دنبال پیشرفت ذهنی رفت. وارد بخش تحقیقات شد و توانست دوباره پیشرفت کند، پرونده‌های خوبی حل کرد و حتی از طرف اداره تشویق گرفت. آن‌قدر کارش زبان زد شد که FBI برای مسیری که از محدوده شهرستان مک‌کلین رد می‌شد، با او همکاری کرد و کمک خواست.

اما رایان دنبال پیشرفت بود. اوکلاهاما ایالتی آرام با پرونده‌های ساده بود و جای پیشرفت کمی داشت.

رایان بار دیگر تصمیم عجیبی گرفت؛ مادرش را رها کرد و دنبال جایی گشت که فکر می‌کرد به او نیاز دارد. خبر دادرسی‌های سن آندریاس و لس سانتوس به گوشش رسید؛ انگار همان چیزی بود که می‌خواست. پس دوباره درخواست انتقال داد برای پیشرفت خودش و به لس سانتوس آمد.

رزومه و فعالیت‌ها

 

TBDTBD۲۰۲۴

Career

اطلاعات به زودی بارگزاری خواهد شد.

    Our Core values are professionalism at all times. Integrity to do what is right. Service to the community, preparedness, to treat people with dignity and respect. The belief that every life is valuable, and loyalty to the community and the department. Personal courage, and dedication to each other through leadership and accountability

    Address:

    Mission Row, Los Santos, SA

    تلفن:

    9092301209 1+

    Mail:

    info@saleu.ir