Rose Lewis

Badge Number: #28-R-25

زندگی نامه

رز لویس در تاریخ ۱ ژانویهٔ ۲۰۰۰ در شهر ونکوور، کانادا به دنیا آمد. پدرش آنتونیو لویس، تکنسین اورژانس، و مادرش ماری هندرسون، خانه‌دار بود. والدین او در کانادا با یکدیگر آشنا شدند و پس از ازدواج، مدتی در شهر نیویورک، در محلهٔ بروکلین زندگی کردند.

رز در دوران کودکی رابطه‌ای صمیمی با پدرش داشت و همیشه آرزو می‌کرد روزی مانند او در کادر درمان فعالیت کند. با این حال، زندگی او در هفت‌سالگی دچار دگرگونی شد. مادرش به افسردگی شدیدی مبتلا شد و درمان دارویی نتیجه‌ای نداد. او در نهایت به مواد مخدر اعتیاد پیدا کرد. آنتونیو پس از آگاه شدن از این موضوع، به دلیل شرایط شغلی و اجتماعی‌اش، تصمیم به جدایی گرفت. حضانت رز به دلیل وضعیت نامناسب مادر، به پدر سپرده شد.

دوربودن از مادر برای رز دشوار بود؛ اجازهٔ دیدار او را نداشت و بیشتر وقتش را در تنهایی می‌گذراند. همین امر باعث شد شخصیتی درون‌گرا و منزوی پیدا کند. در هشت‌سالگی، مادرش بر اثر اوردوز مواد مخدر درگذشت، اما پدرش حقیقت را از او پنهان کرد و همواره بهانه‌ای برای غیبت مادر می‌آورد.

یک سال بعد، در نه‌سالگی، پدرش آنتونیو دچار سردردهای شدید شد. پس از معاینه، مشخص گردید که او به سرطان مغز از نوع  بدخیم مبتلاست و بیش از شش ماه فرصت زندگی ندارد. پس از مرگ پدر، رز با حقیقت تلخ مرگ مادرش نیز روبه‌رو شد. این آگاهی ضربه‌ی روحی سنگینی به او وارد کرد.  در سن ۱۰ سالگلی از آنجا که اقوام نزدیکی نداشت، به پرورشگاه «ادوارد» سپرده شد و دوران نوجوانی خود را در آن‌جا گذراند.
در پرورشگاه، رز دختری ساکت، خجالتی و گوشه‌گیر بود و به‌سختی با هم‌سن‌وسالانش ارتباط برقرار می‌کرد. با کمک مشاوران پرورشگاه، به‌تدریج توانست بر افسردگی و انزوای خود غلبه کند و تا حدودی به حالت طبیعی بازگردد، هرچند شخصیت آرام و درون‌گرای او همچنان حفظ شد.

از هجده‌سالگی، زندگی رز وارد مرحله‌ای تازه شد. پس از پایان دبیرستان در پرورشگاه ادوارد، توانست با تلاش زیاد مدرک خود را بگیرد. او هنوز هم گهگاه برای درمان اضطراب و تنهایی‌اش به جلسات مشاوره می‌رفت. مدتی بعد، اولین شغل پاره‌وقت خود را در یک کافه محلی پیدا کرد. محیط شلوغ و پررفت‌و‌آمد کافه برایش استرس‌زا بود، اما با گذشت زمان یاد گرفت چگونه با مشتریان ارتباط برقرار کند و از پوسته‌ی خجالت خود بیرون بیاید.

او تا بیست‌وچهار سالگی در همان کافه مشغول به کار بود و طی این سال‌ها از یک نیروی ساده به فردی قابل‌اعتماد برای مدیر کافه تبدیل شد. با این حال، تعطیلی ناگهانی کافه به دلیل مشکلات مالی، باعث شد شغلش را از دست بدهد. دوران بیکاری برایش سخت بود؛ چون بخش مهمی از ثبات روحی‌اش به کار و نظم روزانه وابسته بود. پس از آن در شغل های پاره وقت مشغول به کار بود . در سن ۲۵ سالگی  هنگام جست‌وجوی فرصت‌های شغلی، چشمش به آگهی استخدام اداره پلیس لوسانتوس افتاد.
پس از پر کردن فرم استخدامی و انجام مصاحبه مدتی بعد، رز رسماً به آکادمی پلیس راه یافت و دوره‌ی آموزشی خود را آغاز کرد. آموزش در آکادمی سخت و طاقت‌فرسا بود، اما او با پشتکار، انضباط و آرامشی که از سال‌ها تجربه‌ی تنهایی آموخته بود، توانست دوره را با موفقیت پشت سر بگذارد. رز لویس به عنوان افسر تازه‌کار در اداره پلیس لوسانتوس  شروع به کار کرد. او حالا دختری بود که از میان رنج، تنهایی و اندوه، مسیری روشن به سوی عدالت و خدمت به مردم یافته بود. گذشته‌ی دردناک او نه‌تنها مانعش نشد، بلکه تبدیل به نیرویی شد که او را به انسانی قوی‌تر، آرام‌تر و باانگیزه‌تر بدل کرد.
پس از گذراندن یک  ماه در اداره پلیس لوسانتوس، رز تجربه‌های ارزشمندی به دست آورد. او در گشت‌های شهری، تماس‌های اضطراری و مأموریت‌های امدادی شرکت می‌کرد . در همین زمان، توجهش به دپارتمان لوسانتوس شریف (Los Santos Sheriff Department) جلب شد؛ جایی که همواره به انضباط، آموزش سخت‌گیرانه و تمرکز بر کار میدانی شهرت داشت.

رز به‌تدریج علاقه‌ی خاصی به ساختار و فرهنگ کاری این دپارتمان پیدا کرد. او از طریق شبکه‌های داخلی پلیس، درباره‌ی شرایط انتقال به LSSD تحقیق کرد و پس از بررسی کامل، تصمیم خود را گرفت. هدفش نه فقط پیشرفت شغلی، بلکه حضور در محیطی پویا و پرچالش بود که بتواند توانایی‌هایش را در سطح بالاتری به کار گیرد.

دو هفته  بعد، او به‌صورت رسمی درخواست انتقالی به دپارتمان لوسانتوس شریف را ثبت کرد. روند بررسی پرونده‌اش زمان‌بر بود، ولی با انتقالی او موافقت شد . به عنوان دیپوتی یک مشغول به کار شد . پس یک ماه فعالیت درجه او به دیپوتی سه ارتقا یافت

تاریخچه فعالیت

---

رزومه و تاریخچه

---